нσмɛ / ɛ-мαιℓ / мσиα / Ƥяσғιℓɛ
در انـ ـتِظار آمَدن قَطارَمـ. قـطارے که هیچـ مُسافِرے در آن نیستـ . مَنـــ ـ تَمَنـــ ـا کَردَمــ ـ کهـ تـــ ـو بـــ ـا مَنــ ـ بـــ ـاشـے ... و تـــ ـو گُفتــ ـے هَـــ ـرگِـــ ـز.... پـــ ـاسُخــ ـے سَخــ ـتـــ و دُرُشــ ـتـــ ... و مَـــ ـرا غُصهـ ے اینــ ـ هَـــ ـرگِــ ـز کُشـــ ـتـــ ـ .... حـــ ـالَمــ ـ را پُـــرسیــدَنــد... گُفــتَــمــ رو بهــ راهَـــمــ .... نِــمے دانَنـــ ـد رو بهـ راهـــے کهــ تــ ـو رَفـــتــــے... راستــ ـے روسپــ ـے ...!! اَز خــودَتــ پُـ ـرسیــ ـدهـ اے چِــ ـرا اَگـَـ ـر دَر سَــ ـرزَمیــ ـنِـ مَنــ ـ و تــ ـو، زَنــ ـے زَنــ ـانِــ ـگے اَشـ را بِفــروشَــد کهـ نـ ـانـ دَر بیــ ـاوَرَد رَگِــ ـ غِیــ ـرَتِـ اَربــ ـابــ ـانـ بیــ ـرونـ مــے زَنَــد. اَمـــ ـا اَگَــ ـر هَـمـــانـ زَنــ کُلیــهـ اَشـــ را بِفُروشَــد تــا نــ ـانــ ـے بِخَــرَد و یــا شــ ـوهَــ ـرِ زِندانــے اَشـ آزاد شَــوَد ایــنــ «ایثـــ ـار» اَسـتــ ! مَگَــر هَــ ـردو اَز یِــکــ تَنـــ نیستـــ؟ بِفـــروشــ ......!تَنَتــ را حَـــراجـــ کُنـــ…....!! مَنـــ دَر دیـــ ـارَمــ کَســ ـانـے را دیــدَمــ کهـ دیـــنِـــ خُـــ ـدا را چــ ـوبــ میـــزَنَنــد بهـ قِیمَــتِـــ دُنیـــایِـشــ ـانــ ....شَــرَفَـــتـــ را شُکـــ ـر کهــ اَگَــ ـر میـــفُروشـے اَز تَــنـــ مـے فُروشــ ـے نهـ اَز دیــ ـنــ ـ ..... مے خوانَمَتـ مےآیے... گَــرماے آغــوشَــ ـتــ ـ بــ ـاز هَمـ مَــرا مستـ مےکُنَــد عــاشِـقـ تَرَتــ مے شَوَمـ وابَستهـ تَرَتــــ مے شَــوَمـ مُحتــ ـاجـ تَرَتـــ مے شَــوَمـ چِقَـدر رویــاےِ بــ ـا تــو بــ ـودَنــ شیـ ـرینــ اَستــ !!!! دیـ ـگَــ ـر اِنــ ـتِــ ـظــ ـارے اَز کَســ ـے نَــ ـدارَمــ ... وَ ایــ ـنــ ـ نِشــ ـانــ دَهَنــ ـدهـ ے قُدرَتِــ مَنــ نیســ ـتــ ـ. مَســئَــ ـلـ ـهــ؛ خَستِــ ـگــ ـے اَز اِعــ ـتِمــ ـاد هــ ـاےِ شِکَستـــ ـهـ اَستــ ـ... دلـــتنــگــے یعــنــے روبـــروے دریـــا ایـــستــادهـ بآشـــے ولے خـــاطـــرهـ ے یــکـ خیـــابـــونـ خفـــتـ كنـــــهـ صـبـر کن؛ کـجآ مے روے با ایـن عَـجَـلـهـ.... ! بــرگـــرد ... دِلــمـ را به جآے خـآطراتـتـ برده اے ! چِقَــ ـدر خوشحــ ــالـ بــ ـود شِیطـــ ــان وَقتــ ـے ســ ـیبـ را چِشیدَمــ.... گُمــ ـانــ مــے کَـــ ـرد فَریــ ـبــ دادهـ اَســ ـتــ مَــ ـرا ! نِمــ ـے دانِســ ـتــ ـ تــ ـو پُــرسیــ ـدهــ ـ بــ ـودے مَــ ـرا بیشتَــ ـر دوســ ـتــ دارے یـ ـا مــ ـانــدَنــ دَر بِهِشــتــ را ... هَمیـــشهـ... دَر پُشتِـ حَـرفـ هـ ـایَتـ... دَر آنـ نگــ ـاه هاے بے قَــرارَتـ مُســ ـافِرے را مــے دیـدمـ کهـ هـر لـحظهـ قَصــد رَفتـَنـ دارد هَمیشــــهـ.. در پُشتِــ لَبخَنــد هایتـ مے خواندمـ کهـ ماندنے نیستے..! تــو رفتـے.........! آســـمانـ و زمینـ هــمـ رفتنتـ را باور کـــردنـ حتے ساعتـ دیوارے کهـ هَـ ـر روز مُنتظر بود نیــز، رَفتنتـ را باور کرد تـــو رفتــے........! ومَنـ، بَعد اَز اینـ هَمهـ اِنتِظـ ـار،هَنــ ـوز رَفتنتـ را باوَر نکرد هـ امـ... چِقَـ ـدر حــ ـالِـ ایـ ـنـ روزهـ ـاےِ مَنـ٬ شَبیـ ـهـ حـ ـالِـ مــ ـادَرَمـ حَـ ـواستـ!! چِـ ـرا کــهـ تــ ـو٬ هَمـ ـانــ میــ ـوهـ ےِ مَمنوعـ ـهـ ے زِندِگــے مَنے کهـ اَگَـ ـر بَرگُزینَمَتــ٬ اَز بِهِشتـے کـ ـهـ بَرایَمــ ســ ـاختهـ اَنــ ـد رانــ ـدهـ مـے شَوَمــ... کوتاه ترین لحظه ی بودن زندگیست...
درونم غوغاست ... ساده میشکنم .. با یک تلنگر کوچک ... این گونه نبودم .... ، شــــدم !! این روزها فکر میکنم دارم مچاله می شوم له می شوم ..این روزها فکر میکنم که خوابهایم فقط خواب بود ! . . . نمیدانم سیگار میکشم یا حسرت نبودنت را ..... ریه هایم را پر از دود میکنم یا پر از آه رفتنت !! نمیدانم تو را دود میکنم یا خاطراتت را !؟ اصلا چه فرقی میکند .؟ تو رفته ای و من, سیگار و حسرت و آه را با هم میکشم .... از تــو کـه حـرف می زنــم ، تــمامِ فعــلهایم مـــــــــــــاضی انـــــد ... حتـــی مـــــــاضیِ بــَعیــد.... مـــــاضیِ خیــلی خیــــلی بـــــعیــد.... کمی نزدیـــکتر بیـــــا... دلم بـرایِ یک حــالِ ســاده تنگ شــده است .... اینبار می نویسمت "تو" را میان اصطحکاک مداد و کاغذ گیر خواهم انداخت شاید اینگونه بشود "تو" را "تجربه" کرد!! سخت است هنگام وداع آنگاه که در می یابی چشمانی که در حال عبور است پاره ای از وجود تو را نیزبا خود خواهد برد!!! ما به دنیا آمدیم!!!اما.... دنیا به ما نمی آید...! خدایا عمر مرا به سرآور مرا به زنده ماندن رغبتی نیست به او بگویید دیگر "او" های نوشته های مرا به خود نگیرد از این به بعد او دیگر آن "او" نیست!!! سنگهایی که به دیوار فراق تو زدم ای کاش میتونستم درد دلمو به همه بگم شاید شــــــــــــــــاید کمی سبک بشم بر حال همه زندانیان گریستی مگر بر من که در تو حبس ابد شده*ام حواست هست ! صدای هق هق گریه هایم.. از گلویی می آید که تو از رگش به من نزدیک تری!! خیال بوسه ای که اینجا جا گذاشتی اش ، بر لبانم سنگینی می کند ... به خاک می افتم در مقابلت فکر می کنی چیز دیگری هم برای باختن دارم هنوز ؟ خواستن همیشه توانستن نیست...گاهی خواستن داغ بزرگی است، که تا ابد بر دلت می ماند بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد من تو را در قلبم دارم نه در دنیا...... چه لحظه ی شیرینی است ،وقتی با دستی فرمان را میگیری و با دستی دیگر دست هایش را جز تو ،آغوش تو ،هیچ خورشیدی ...از پسِ این زمستان بر نمی آید کنارم خیلیا هستن دلم پیش تو آرومه مـــن برای " تنهــا نبـودن " آدمهای زیادی دور و برم دارم آن چیزی که ندارم کسی برای " بـا هـم بـودن " اســـت ساعت قدیمی را کوک می کنم چرا من دیر به آینده فکر می کنم؟؟ دیروز دایم در خیالم بودی خوشحالم که امروزنیستی!!!! از قدیم گفتن :کاچی بهتر از هیچی یه چیزی شبیه :هیچکس ؛ بهتر از تو ... سخت ترین دوراهـی:
مَن همـ دَر ایسـتگاه نیستَمــ .
روے رِیلَمـ .
آنطَرَفـِ خَطـ غَریـبه اے مَرا مے بینَد .
به او خیره مے شَومــ .
اُمید مے بیـنَمـ و . . .
روز هایے گُذَشتـ ، در چِشـ ـمانَشـ گًناه دیدَمـ و حَسرَتـ و
او چِشمانَشـ را بَـستــ . . .
هنگامی که:
تمام بهشت را با نگاهی بر اندام درخت پنجره ی اتاقم تجربه می کنم
چرا ناراحت باشم؟
وقتی که:
بهترین موسیقی ها را در سکوت اتاق کوچکم می شنوم
چرا غرق شادی نباشم؟
گاه یک لبخند آنقدر عمیق می شود که گریه می کنم...
گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی است،
که با آن زندگی می کنم...
گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که،
چشمانم رهایش نمی کند...
گاه یک عشق آنقدر ماندگار است که،
فراموشش نمی کنم
من با تمام روزهای بی خاطره ام
دور می ریزمشان
یکی یکی ...
و امروز
سلام می کنم به تمام روزهای خوبی
که پیش رو دارم
من ایمان دارم
به پرواز دوباره
آن هم
در هوای تـو ...
بگذار در چارچوب در تو را آغوش بگیرم قبل از سلام تنت را ببویم تمام خستگی ام را در پشت در میگذارم تا به تو برسم همیشه دوستت دارم… ...
این اتاق من است
وقتی وارد شدی
آنقدر کوچک می شود
که دیگر جایی برای نشستن باقی نخواهد ماند
مگر در آغوش من...
دلم پرواز می خواهد
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
دلم آواز می خواهد
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد
لـبهـایت را می خواهـم
نـه از برای بـوســه
که برای درمان درد انـتـظارم
آن زمان که امواج صدایت را
تـبـدیـل می کـند بـــه :
دوستـت دارم ...
هنوز هم از تمام كارهای دنیا ...
دلبستن به دلت ..
بیشتـر به دلم می چسبد ..!!
در آغوشَــم کــه مـــــےگـیــری
آنـــقــــدر آرام مــــےشــــوم
که فـَـرامــوش مـــےکــــنـم
بـایـد نَفـَـــس بــکـشـــم . . .
تو مرا به آغوش می کشی ...
بوسه ای از لبهایت می دزدم ...
و تو آرام زمزمه می کنی :
" دوستت دارم "
و من می فهمم که ،
اینجا خود ِ رویاست...
: тαɢƨ اس ام اس عاشقانه,
کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم
دو راهی بین فراموش کردن و انتظار است.
گاهی کامل فراموش میکنی
و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی.
و گاهی آنقدر منتظر می مانی که
میفهمی زودتر از اینها باید فراموش می کردی.....!
: тαɢƨ اس ام اس عاشقانه,